مهسامهسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
ماهانماهان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

مهسا قشنگترین بهانه زندگی

اولین قدم های مهسا

سلام دیروز مهسا خانم ما اولین قدم هاشو به تنهایی برداشت .دیروز بعد از ظهر نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون نکاه میکردیم مهسا هم مشغول بازی کردن بود. یهو دیدم  مهسا از سر جاش بلند شد و شروع کرد به راه رفتن . منو بابایی  از خوشحالی نمیدونستیم چکار کنیم تا چند ثانیه همینجوری نگاش میکردیم (اخه راه رفتنش دیر شده بود و ما هم کم کم داشتیم نگرانش میشدیم ) مهسا هم همینجوری داشت یواش یواش راه میرفت . اما یدفعه تعادلش بهم خورد و افتاد یه نگاه به ما کرد ما هم براش دست زدیم  مهسا هم دوباره بلند شد وراه رفت . حالا مگه ول کن بود  از خوشحالی جیغ میکشید و راه میرفت  ما هم تشویقش میکردیم تا اینکه خسته شد ...
25 ارديبهشت 1393

دختر 15 ماهه ما

سلام  سلام به همه دوستای گلم . مهسا خانم ما بزرگ شده حالا دیگه ١٥ ماهش تموم شده با کلی کارای جدید و خطرناک. تقریبا روزی ٢٠ بار دور تا دور خونه رو میچرخه و به همه جا سرک میکشه ، روزی چند بار کمد دیواری ها رو میگرده و خالی شون میکنه حالا دنبال چی میگرده خدا میدونه میره زیر میز کامپیوتر و بعدش بلند میشه و سرش میخوره به میز و جیغ میزنه که بیاییم  درش بیاریم. از وقتی که چهار دست و پا میره دیگه یه جا نمیشینه هر جا میرم دنبالمه. یکی از سرگرمیاش اینه که کتاباشو ورق بزنه و عکساشو به مامان نشون بده و بگه ای سیه (این چیه ) و مدام هی تکرار کنه . از حرف زدنش بگم که چقدر بامزه است اصلا به زبون ما نیست حالا کجاییه نمیدونم...
4 ارديبهشت 1393

ادامه عکسا

مهسادر حال پاره کردن و خوردن دستمال کاغذی دخترم داره دریارو فوت میکنه..نه این که داره باد میاد مهسا هم داره مقابله به مثل میکنه.. اینم یکی از خرابکاری های مهسا مهسا و گل سراش... اینجا رفته بودیم شیراز مهمانسرای شرکت بابایی مهسا خیلی دوست داره تو ماشین جای بابایی بشینه تا باباش از ماشین پیاده میشه سریع میره سر جاش میشینه وعینکشو برمیداره بعدش میذاره رو چشماش اینجا برای اولین بار انگشتای دستشو لاک زدم ..بچم اینقدر ذوق زده بود که نگوووو     ...
15 اسفند 1392

عکس

سلام اینم از عکسایی که قولشو داده بودیم مراحل برداشتن و خوردن شکلات توسط مهسا  ادامه دارد.... ...
15 اسفند 1392

احوالات یک سال و یک ماهگی مهسا

  سلام سلام عزیزم می دونم که خیلی تنبل شدم ولی بخدا دیگه اصلا نمی تونم تند و تند  بیام هم شرمنده دختر گلم هستم هم شرمنده دوستای عزیزم که  نمیتونم بهشون سر بزنم . از بس که مهسا شیطونی میکنه ، از وقتی که چهار دست و پا راه میره دیگه یه جا بند نمیاد ، هر جا که  دلش بخاد میره واسه خودش . همش یا تو کابینته یا تو کمد دیواری یا سرش تو ماشین لباسشوییه  تازگیا هم یاد گرفته اشغالا رو بریزه تو سطل زباله ، اشغال که چه عرض کنم از سیب زمینی وپیاز گرفته تا هر چیزی که دم دستش بیاد. همچنان عاشق بیرون رفتنه ،از بچه ها خیلی خوشش میاد تا یه بچه مبینه میگه ای سیه (این چی...
12 اسفند 1392

چند تا عکس از یک سالگی مهسا خانم

قربون خنده هات برم من هر وقت میخواییم ازش عکس بگیریم اینجور نگاه میکنه اینجا جیگر سرما خورده بود وبی حال بود الهی مامانش فداش بشه مهسا در حال خوردن انار مهسا موقع نگاه کردن به تبلیغ مورد علاقه اش  بقیه عکسا در پست بعدی ...
8 بهمن 1392

تولدت مبارک عسلم

سلام سلام دختر خوشگل مامان تولدت یک سالگیت مبارک یک سال از عمر نازنینت گذشت با همه خوبی ها و بدی ها ... همه روزهای سال رو  تجربه کردی ...فدای اون قد کشیدنت بشم من ... 24 دی تولدت بود عزیزم صبح روز تولدت منو بابایی بردیمت بهداشت و واکسن یک سالگیت رو زدیم ، بعد از ظهرشم رفتیم طلا فروشی و بابایی دو تا النگوی خوشگل واست خرید . بعدشم رفتیم کیک و شمع وفشفشه گرفتیم و اومدیم خونه واست تولد بگیریم اما تو اصلا سر حال نبودی ما هم نتونستیم یه عکس درست و حسابی ازت بگیریم. واما از تغییراتت بگم ... دخترم دیگه واسه خودش خانمی شده هر چیزی رو که بهش میگیم رو میفهمه و بعضی از کلماتو تکرار میکنه ...  چهار دست و پا راه میره وهرجا...
8 بهمن 1392