ما اومدیم

سلام

سلام به همه دوستای گلم .امیدوارم حال همگی خوب باشه .نماز و روزه هاتون هم قبول باشه.

بلاخره ما با یه غیبت نسبتا طولانی اومدیم (البته این غیبتمون هم واسه خودش دلیل داره که دلیلشو در اینده به دوستای گلم خواهم گفت ) اما با دست پر اومدم .

اما بریم سر اصل مطلب ،پرنسس خونه ما دیگه  بزرگ شده و واسه خودش خانمی شده . از وقتی راه میره دیگه یه جا بند نمیاد . دیگه هر چیزی رو میخاد خودش میره بر میداره . اکثر کلماتی که بهش میگیم رو تکرار میکنه . افراد دور و برشو میشناسه و به اسم صداشون میکنه . وقتی میگم مهسا برو فلان چیز رو بیار اگه  بشناسه  میره میاره وقتی  بهش میگم افرین  دختر خوشگلم ایقد ذوق زده میشه که نگو (از کلمه خوشگل خیلی خوشش میاد همش دوست  داره بهش بگیم لباسش چه خوشگله یا مثلا النگوهاش ویا هر چیز دیگه که متعلق به خودشه ) .

تو این چند وقت  یه مسافرت یک هفته ای هم به مشهد پابوس امام رضا داشتیم که اولین مسافرت  هوایی مهسا خانم بود ، هر چند بماند که تو  هواپیما  ( بوشهر  _ مشهد )  چقدر اذیتمون  کرد  چون مسیر  طولانی بود اخراش

حو صلش سر رفت گوششم درد میکرد خیلی گریه میکرد هر کاری هم میکردیم ساکت نمیشد .(دیگه نزدیک بود خلبان وسط راه پیاده مون کنه   )  اونجا هم چون تازه راه افتاده بود همش دوست داشت خودش راه بره و میخورد زمین  خیلی اذیت شدیم . خلاصه تصمیم گرفتیم دیگه با بچه کوچیک نریم مسافرت . اما در کل  با مهسا خانم خیلی بهمون خوش گذشت .

و ا ما از واکسن 18 ماهگیش  ، که بچم تا الانم که دارم اینا رو  مینویسم تب داره  و همش با استامینوفن کنترلش میکنم . (الهی مامانش فداش بشه ) . وزنش هم نسبت به اخرین بار(فروردین) که برده بودمش  بهداشت اضافه  که نشده بود هیچ تازه 350 گرم هم کم شده بود . اخه خیلی بد غذا شده . دیگه نمیدونم چکار کنم . از دوستانی که مشکل منو داشتن خواهش میکنم راهنمایی کنند .

به مناسبت  18 ماهگیش میخواستیم یه تولد کوچولو بگیریم که چون مهسا تب داشت و بیقراری میکرد  باباییش براش  یه تبلت  خوشگل گرفت البته به اسم مهساست ولی به کام مامانش

راستی یه نی نی کوچولوی دیگه هم به جمع خانواده اضافه شده ( دختر خاله مهسا بنام نازنین زهرا ) که مهسا ازش خیلی خوشش میاد و اجازه نمیده کسی بهش دست بزنه .

فعلا دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه عکسها رو هم تو پست بعدی میذارم