خوش اومدی به جمعمون

سلام

سلام به همه دوستای گلمووووووووووووون.وای که چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده بود.بالاخره امروز یه فرصت کوچولو و یه همت بزرگ ما رو کشوند پای سیستم تا یه کوچولو از این روزهامون بنویسیم که یادگاری باشه برای

جوجه های کوچولومون.

حالا چرا جوجه ها ؟؟؟؟خوب چون یه فرشته کوچولو جمع خونواده ما رو چهارنفره کردو شادیمونو چندین برابر.

بله دوستان عزیزم مهسا خانم ما هم صاحب یه داداش کوچولو به اسم اقا ماهان شد .

ماهان عزیزم روز جمعه ۲۱ اذر و دو هفته زودتر از موعد به دنیا اومد( وای که چقد کوچولو بود وقتی تو اتاق عمل

برای اولین باردیدمش )  .

تو این مدت حسابی درگیر بودم .از یه طرف بارداری سختی که داشتم مخصوصا ماهای اخر از یه طرف هم

مهسا که حسابی شیطونی میکرد . از یه طرف هم اسباب کشی که سخت تر از همش بود . تو این دو سال

خیلی اذیت شدیم ولی خوبیش اینه که صاحب یه خونه بزرگ شدیم .

و اما از‍ پرنسس خونه مهسا خانم بگم که ۲۴ دی دو سالش تموم شد و وارد سه سالگیش شد .

یه جشن کوچولوی ۴ نفره هم به همین مناسبت براش گرفتیم . دخترم خیلی به کارتن باب اسفنجی

علاقه داره (علاقه که چه عرض کنم شب و روزش شده همین کارتن ). این روزا حسابی شیطون شده

و نسبت به داداشیش حساس اصلا نمیذاره باباش به ماهان دست بزنه .  الانم که دارم اینا رو مینویسم

دخترم مریضه و بی حال خوابیده قربونش برم یه چند روزیه سرما خورده وگلو ش درد میکنه . تبش هم

خیلی میره بالا همش با دارو کنترلش میکنم به خاطر همین خیلی بهونه گیر شده . خلاصه این که این روزا

خیلی گرفتارم . ماهان جیگر شبا اصلا نمیذاره بخوابم . روزا هم که ماهان خوابه  مهسا خانم نمیذاره

بخوابم خلاصه اینکه  حسابی کمبود خواب دارم .

                                   ماهان عزیزم خوش اومدی به جمعمون

عکسای جیگرا رو هم تو پست بعدی میذارم .